بانوی مهر مادر ابدی و ازلی که سایه چادرت از ازل تا ابد بر سرمان مستدام بوده، سلام.
شما که خورشید طریقت از نگاهتان می بارد و آفتاب حقیقت از دستانتان می تابد،
نور چشمان نبیاکرم و همسر باوفای علی مرتضی،
دیریست که مبتلایتان شدهایم. شما که از کودکی سایهی مِهرتان بر سَرمان بوده و دست توسلمان بر دامان پُر عطوفتتان.
مدتی است که قلبمان جولانگاه تیرهای لشکریانِ غم شده، نفسمان تنگ شده، ذهنمان آماج جهل شده، در وجودمان محبت گریخته و نفرت باروبندیلَش را پهن کرده، بغض به گلویمان چنگ زده و نگاهمان مثل همیشه به نگاه سرشار از عاطفهتان گِره خورده و ملتمسانه محتاج دعای خیرتان هستیم.
امروز هم نسلان همان حرامی هایی که آتش به جان بیتتان انداختند، خانهی حقیرانهی زنان ایرانم را در آتش جهل و کینهشان سوزاندند و قلب ما را هم همراهش به آتش کشیدند.
همانهایی که سالها پیش پدرانمان را به اسارت گرفتند و وحشیانه ترین شکنجه ها را نصیب شان کردند، همان هایی که از سَرهای بهترین جوانان ایرانمان تپه ها ساختند و جگر هایشان را چون هند جگرخوار به دندان کشیدند و از خونهایشان جویی به راه افتاد به سوی ابدیت و جوانههای مقاومت و حقطلبی را تا همیشه آبیاری کرد و پروراند.
همان رجویها، همان پهلویها، همان دموکراتهای کوملهای.
کفتار هایی که هیچگاه از خوردن خون ایران و ایرانی سیراب نمی شوند و همیشه در کمین اند برای به دندان کشیدن و دریدن.
لاشخور هایی که با بلعیدن صداقت و زاییدن دروغ، روزگار میگذرانند، و بدا به حال کسانی که چهرهی کَریهِ اینان را پُشت رسانه های به اصطلاح دلسوز ایرانمان نبینند.
مادر همیشگیِ خوبی های تاریخ، کوتاه کُن دست این قومِ رشد کرده در تاریکیها را از سرزمینمان و بتابان نور حقیقت و پیشرفت را بر ایران و دلسوزانش.
سختتر از هر لحظه میخوانیمت، اجابتمان فرما.