انگار تاریخ دویده، نفسزنان خود را رسانده تا اینکه فقط به امروز برسد.
انگار همهی هیبت و عظمتش را از روزهای دیگر برداشته تا برای امروز خرج کند.
انگار دنیا خلق شده فقط برای امروز،
گذشته و حال و آینده، همه غرق شده دریای بیکرانِ چنین روزیاند.
انگار امروز، همیشه است.
مریم، تو را میستود که نویدبخش مسیح شد.
آسیه در لحظهی جاندادن، روی تو را دید که لبخندزد و تیغِ تیزِ فرعون را نوشید.
حوا برای تو بود که آغازگرِ نسلِ زنان شد.
خدیجه را خداوند آفرید تا تو را بر عالم بتاباند.
زینب به وقت روبرو شدنِ با سر بر روی نیزه بلندشدهی برادر، دستانش در دست تو بود که کمرش خَم نشد.
ای عالم و آدم خلق شده برایش،
ای همهی مادرها فدای خستگیِ بعد از گندم آسیاب کردنت،
وقتی غم، خودش را مثلِ آبِ یخ، در شبِ یخبندانِ زمستانی پَرت میکند توی صورتت، و سرما، جانت را بهیغمامیبَرَد، و تا به خودت بیایی، سیاهیاش را بر تمامِ قدوبالایَت میکِشَد،
تو
مادرانه، ظهور میکنی.
نور میشوی و میتابی بر سیاهی.
خورشید میشوی و ظلمتِ شبهایمان را روز میکُنی، چون تو از همه مادرها، مادرتَری.
فاطمه اِکرارمضانی