ماه‌ نویس

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

ماه‌ نویس

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

فاطمه اکرا رمضانی
یه مامان حقوق خوانده عاشق ادبیات که دستی به قلم هم داره.
برای شناخت بیشتر به صفحه «درباره من» مراجعه بفرمایید.
کانال ایتا: https://eitaa.com/mah_nevis

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدویت» ثبت شده است

این روزها حواسمان به شما نیست.

این روزها حواسمان گرم بازی روزگاریست که کمترین متاعش خداست.

این روزها حواسمان گرم فروش ابتذال و خرید نگاه‌های آلوده به هرزگی است. این روزها حواسمان گرم فریادها‌ی ذهن های مسخ شده توسط مربیان شیطان است.

حیوان‌صفتانی که صدای آزادی آزادیشان، گوش فلک را کَر کرده، ولی مخالفانشان را چون حیوان درنده ای می‌درند و درندگیشان را توجیه می‌کنند.

آقا جان بیا و ببار در لحظه لحظه زندگی های تُهی‌مان  از شما.

نور ببار تا روشن شود ذهن‌های گرفتار در زندان تاریکی. ببار تا بادیه‌نشین غم‌های بی‌پایان زمینی نشویم.

ببار بشور از قلب‌های زنگار‌‌ زده‌مان این‌همه جهل را.

ببار که پاییز مارا درغم غرق کرده. پاییزمان تبدیل به تابستانی سوزان شده به یُمن حُرم به آتش کشیدن هایشا

می‌دانی؟! نسیمی رونده می‌خواهد این بی‌شمار اندوهی که مهمان چشم هایمان شده.

ای مبهمِ روشن!هوای بی تو هوای سوزنده از طعم تلخ جهل است. جهلی که می تواند خنجری تیز شود و ذبح کند آگاهی را، امید را، شجاعت را، و بچکاند خون همه جویندگان نور را.

نگاه روشنت را در تمام ذرات زمان‌مان بتکان که سخت محتاج نگاهت هستیم.

 

 

فاطمه اکرا رمضانی
۲۸ آبان ۰۱ ، ۱۲:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

صدای آه بلند همسایه ها من رو از خواب نازم بیدار کرد. به اطرافم نگاه کردم و دیدم دارن همسایه هام رو می‌چینن و با خودشون می‌برن. همسایه بغلیم خیلی مهربون بود، آرزو داشت با چشمای خودش اون روز رو ببینه که صاحب همه گل های سرخ دنیا بالاخره از راه میرسه و دنیا‌ رو از گلچین‌های ظالم پاک میکنه.

اون همیشه بهم میگفت: «گلسرخی عزیزم، من فکر می کنم آقا امام زمان (عج) خیلی مهربون باشن. البته ایشون همون طور که خیلی بامحبت هستند و قلبی دارند که خیلی گل گلیه، با اونایی که ظلم میکنن نامهربون‌اند. خودم دیروز از آقای سخنران شنیدم که میگفت صهیونیست ها غنچه های مسلمان فلسطین رو پرپر می کنن. من میدونم آهِ مادرای بچه های مظلوم فلسطینی، یه روزی دامن ظالمان رو به آتیش میکشه.» و همونطور که داشت با پرده اشکی که جلوی چشماش رو گرفته بود زائرای آقا رو نگاه می کرد، ادامه داد: «من میدونم که به حق امام رضا، یه روز اون آقای مهربونی ها رو میبینم.» 

چقدر دلم برای همسایم تنگ شده. یعنی الان کجا بردنش؟ چقدر امروز آسمون دلش پره! فکر کنم الانه که بباره بلکه آروم بگیره. شاید اون هم دلش از این همه ظلم پره، شاید دلش تنگه برای اون ندای دلنشین که همه منتظرش هستند؛ اون بانگ خوش «الا یا اهل العالم انا المهدی» 

...

چه کار می کنی؟ من رو نچین! آی! ولم کن! من می خوام هر روز صدای خنده های بچه هایی که اومدن زیارت حرم امام رضا رو بشنوم. من اگه یه روزی این گنبد قشنگ رو نبینم که شبم صبح و‌صبحم شب نمیشه. داری منو کجا میبری؟

...

خانومی من رو چید و توی جیب تنگ و تاریکش گذاشت.دلم برای کبوتر هایی که هرروز می اومدن به ما سر میزدن، برای صدای نقاره ها که هر روز همراه کبوترا همزمان با به صدا در اومدنشون به آقا سلام می دادیم تنگ میشه.

...

بوی آشنایی من رو به خودم برمی گردونه. با ذوق و شوق گفتم:

 _سلام همسایه. تو اینجایی؟ دلم برات خیلی تنگ شده بود.

_سلام گل سرخی. تو هم اومدی؟ بالاخره اینجا هم همسایه شدیم. گل سرخی، اینجا ما اومدیم روی یکی از صفحات قرآن که خیلی به خدا نزدیکه. تازه خودم دیروز از صداهایی که از اطراف می شنیدم، فهمیدم که اومدم لای کتاب قرآنی که توی جمکرانه. شاید آقا خودش یه روزی بیان قرآن رو باز کنن و این عطر غنچه های منتظر شون رو استشمام کنن.

_من همیشه منتظر اون روز موعود میمونم و همه این تاریکی ها رو به انتظار رسیدن نور وجودشون با جون و دل تحمل می کنم.

 

«خوشا دردی که درمانش تو باشی 

خوشا راهی که پایانش تو باشی

 خوشا چشمی که رخسار تو بیند

 خوشا ملکی که سلطانش تو باشی»

فاطمه اکرا رمضانی
۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر