ماه‌ نویس

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

ماه‌ نویس

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس، گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

فاطمه اکرا رمضانی
یه مامان حقوق خوانده عاشق ادبیات که دستی به قلم هم داره.
برای شناخت بیشتر به صفحه «درباره من» مراجعه بفرمایید.
کانال ایتا: https://eitaa.com/mah_nevis

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

چه غریبِ تکه تکه ای!چه مظلومِ مقتدری!

 بیدار شو ای سرو قد خمیده دوران!

ای سرزمین من!

 از سکوت سرشار و از سکون سرریز،

ایرانِ جانِ من!

 برای تو اشک ها دریا هم که شوند، جامه ها دریده هم که شوند، از سرها تپه ها هم که ساخته شود، سینه‌ی مادران خشک شود و قلب پدران جولانگاه رقص تیر های اجانب هم که قرار گیرد، فقر از فقر زاییده هم که شود، دخترکان از فرط کار و فقر دست هایشان پیر هم که شود، پسرکان نابالغِ صورت جوانه نزده، در اوج کودکی سفیدموی هم که شوند، زنان و مردان کشاورز گدایی آرد و نان هم که کنند و شوهران با تیر غیب ربوده هم که شوند، باز این تویی که باید بایستی.

 بمان!

بمان و سرود آزادی بخوان برای کودکان در گهواره که بخوابند و ببندند چشمهای رقصیده در اشک های مدام شان را.

ولی اگر صدایت به جایی برسد، تو و تمام رویاهای مدفون شده در قلبت را خاموش میکنند.

ای سرزمین مادری من!

اگر تو باخون هایم سبز خواهی شد، پس بشتابید تیرها و خنجر ها!

چه خوش اقبالی دارد جانی که برای روزی فدا شود که کودکان سرزمینش به جای بیدار شدن هر صبح شان با ضجه زن همسایه ای که تیفوس، جان پسر یک ساله شان را به غارت برده، با صدای آرام و مهربان مادرانشان به خورشید سلام گویند.

 بشتابید ای تیر های تاریکی! بشتابید و تن مرا در آغوش بگیرید که اینک تن من، وطن تیر ها و غارت هایتان است.

 آرام باش ایران من!

 تو روزی تمام این ظلمت ها را از سر خواهی گذراند و نوری متولد خواهی کرد و دیری نمی‌پاید که گلهای لاله ات کودکانه بوییده می شوند و تو سرمستانه، منتظر خورشید خواهی ایستاد.

خورشید در راه است...

 به تقدس بی حصر نگاه مظلوم و مهربان مردمانت خورشید در راه است.

فاطمه اکرا رمضانی
۱۵ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ظهور خورشید صبحگاهی بعد از یک غیبت صغری شبانه و صدای صبح بخیر آفتابگردان ها و رنگین کمانی از گل های زیبا در باغ.

بوی خوب چای با صدای فریاد سماور قدیمی،

طعم خوش پنیر و کره محلی خانه ی مادربزرگ.

 

مادربزرگم زنی است که مهر وجودی اش او را تبدیل به نور مطلق کرده.

آری نوری در گوشه ای از این دنیای پهناور، در همان خانه قدیمی اش که قبلاً چوبی بوده و بعدها به همت بچه هایش بازسازی شده.

نوری که روزگار در پی خاموش کردنش بود ولی فالله خیر حافظا

همیشه بساط چای اش به راه است

به محض رسیدن به خانه اش همه را دعوت به چای با عطر هل و گل محمدی در لیوان های کمر باریک قدیمی اش میکند

و تو در کنار هاله ای از نور، مهربانی می نوشی چای با طعم مهر 

چای با طعم خدا

 

فاطمه اکرا رمضانی
۱۳ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر