اولین باری که نامم را صدا زد را به یاد می آورم. لحظه ای که مرا به جشنی که در قلبم آغاز شده بود دعوت میکرد. به من حس مادرانگی ام را یادآوری کرد و دستانم را گرفت و برد به لحظه ای که چشم های زیبایش را با آن مژه های بلند مشکی اش به رویم باز کرد و مرا پرت کرد به دنیایی دیگر.
لحظه ای که برای اولین بار به آغوش کشیدمش، لحظه ای که همه دردهایم را از من گرفت. دردهایی که تا چند لحظه پیش داشتند روحم را از بدنم خارج میکردند.
باورم نمی شد، ولی او به دنیا آمده بود و منِ غرق در حیرت و بُهتی که با شوق و شعف همراه شده بود را وارد دنیایی از عطوفت و خودشناسی و رشدی مضاعف کرده بود. اگر او نبود هیچ وقت به این اندازه از رشد نمی رسیدم.
به نظرم مادری برای زن مانند جِت است.جتی که مسیر رشد را سرعت میبخشد و او را به سرعت وارد وادی دیگری از زنانگی میکند. او را از دنیای صورتی و عروسکی دخترانه اش، به دنیایی خستگی ناپذیر و پر مسئولیت و در عین حال شیرین و وصف ناپذیر.
جغجغه اش را جلویش تکان دادم و لبخندش را خریدم و با ذوقش و تکان دادن دست و پاهای ظریفش، قندی در دلم آب کرد و کامم را شیرین کرد.
مادری پرواز روح است. پرواز به آسمانی بالاتر و نزدیکتر به خدا. لحظاتی را در مادری چشیدم که اگر مادر نمیشدم مرا اینقدر به خدا نزدیک نمیکرد. بعد از مادر شدنم خدا را گاهی در خانه ام، درست در کنارم حس میکنم. خدایی که محبت مادر به فرزندش، قطره ای از دریای محبت او به عبدش است.
گاهی خسته میشوم ولی با یک تلنگر کوچک به یادم می آورد که چه موهبتی را نصیبم کرده و آن زمان بهتر میفهمم که عبد بودن یعنی چه؟ تسلیم رضای حق بودن یعنی چه؟ با گوشت و خونم مزه ی صبر را میچشم و با همه وجود مسئولیت پذیری را به خورد روحم می دهم.
مادری پرواز از لطافت دخترانه به قدرت زنانه است.
مادری تار و پود لطافت و قدرت زن را دقیقا در کنار هم میدوزد و لباسی از جنس مهر به تنش میپوشاند.