ماما_ماما!
این اولین بار است که نامم را صدا میزند و مرا به جشنی که در قلبم آغاز شده دعوت میکند. به من حس مادرانگی ام را یادآوری میکند و دستانم را میگیرد و میبرد به لحظه ای که چشم های زیبایش را با آن مژه های بلند مشکی اش به رویم باز کرد و مرا پَرت کرد به دنیایی دیگر.
لحظه ای که برای اولین بار به آغوش کشیدمش، لحظه ای که همه درد هایم را از من گرفت. دردهایی که تا چند لحظهی پیش داشتند روحم را از بدنم خارج میکردند. باورم نمیشد، ولی او به دنیا آمده بود و منِ غرق در حیرت و بُهتی که با شوق و شعف همراه شده بود را وارد دنیایی از عطوفت وخودشناسی و رشدی مضاعف کرده بود.اگر او نبود هیچ وقت به این اندازه از رشد نمی رسیدم.
به نظرم مادری برای زن مانند جِت است. جِتی که مسیر رشد را سرعت میبخشد و او را به سرعت وارد وادی دیگری از زنانگی میکند.
او را از دنیای صورتی و عروسکی دخترانه اش به دنیایی از صبر و مسئولیت و عاطفه ی زنانه سوق می دهد. دنیایی خستگی ناپذیر و پر مسئولیت و در عین حال شیرین و وصف ناپذیر.
جغجغه اش را جلویش تکان میدهم و لبخندش را میخرم و با ذوقش و تکان دادن دست و پاهای کوچک و ظریفش قندی در دلم آب میکند و کامم را شیرین میکند.
مادری پرواز روح است. پرواز به آسمانی بالاتر و نزدیکتر به خدا. لحظاتی را در مادری چشیدم که اگر مادر نمیشدم مرا اینقدر به خدا نزدیک نمیکرد. بعد از مادر شدنم خدا را گاهی در خانه ام، درست در کنارم حس میکنم. خدایی که محبت مادر به فرزندش، قطره ای از دریای محبت او به عبدش است.
گاهی خسته میشوم ولی با یک تلنگر کوچک به یادم می آورد که چه موهبتی را نصیبم کرده و آن زمان ها بهتر میفهمم که عبد بودن یعنی چه؟ تسلیم رضای حق بودن یعنی چه؟ با گوشت و خونم مزهی صبر را می چشم و با همهی وجود، مسئولیت پذیری را به خورد روحم میدهم.
مادری پرواز از لطافت دخترانه است به قدرت زنانه.
مادری تارپود لطافت و قدرت زن را دقیقا در کنار هم می دوزد و لباسی از جنس مهر به تنش میپوشاند.